اساس یک معلم مؤثر بودن، در این امر نهفته است که بدانیم چهکاری انجام دهیم تا یادگیری شاگردان را تقویت کنیم و قادر به این مسئله باشیم..
تدریس مؤثر اصولاً در ارتباط با تنظیم یک فعالیت یادگیری برای هر یک از دانشآموزان میباشد که در فراهم کردن نوع یادگیری که مدنظر معلم میباشد، موفق است.
تفاوت بین دانستن آنچه میخواهی انجام دهی و توانایی انجام دادن آن را میتوان بهخوبی با مقایسه کردن این امر با بازی تنیس به تصویر کشید. یک بازیکن ممکن است بداند که در یک موقعیت خاص لازم است که توپ از بالای سر حریف باید زده شود و اینکه آیا پرتاب با موفقیت انجام میشود یا نه دو مقوله کاملاً جدا از هم میباشند. مهارتهای بازیکن در اینجا به دو روش عمل میکنند. اول اینکه، مهارت تصمیمگیری شامل اینکه تصمیم گرفته میشود که زیری زدن توپ مناسبترین نوع حرکت است. دوم مهارت عملی که انجام دادن آن پرتاب خواهد بود.
(شما باید مهارتهای عملی خود را بهبود بخشید)
بنابراین هنر تدریس موفق بهطورقطع بستگی به بهبود هر دو مهارت تصمیمگیری و مهارت عملی میباشد. تمایز بین این دو نوع مهارت بینهایت مهم میباشد، زیرا تدریس به همان میزانی که یک فعالیت فکری است، عملیات قابلمشاهده نیز میباشد توسعه مهارتهای تدریس شما بهعنوان یک معلم بنابراین همانقدر درباره توسعه و بهبود نوع تصمیماتی است که شما در رابطه با تدریس خود میگیرید که درباره اجرای آن تصمیمات نیز میباشند.
تقریباً تمام معلمین در طی مراحل اولیه تربیتمعلمی خود اوقاتی را به مشاهده تدریس معلمین باتجربه خواهد گذراند و تعداد فزایندهای از معلمین باتجربه امروزه زمانی را صرف مشاهده همکاران خود بهعنوان بخشی از برنامه خود یا برنامه همکارانشان برای پیشرفت حرفهای میگذرانند. چنین مشاهدهای میتواند بسیار مفید باشد. مشاهده اینکه معلم دیگری چگونه تدریس میکند میتواند عقاید شمارا درباره تدریس خودتان برانگیزد.میتواند این امر را بهعنوان یک مدل بهسادگی انجام دهد. که این مدل میتواند یک نمونه خوب یا بد باشد (دیدن یک همکار که از یک طرح درس بسیار خوب استفاده میکند یا همکار دیگری که کوتاهیهای آشکاری در کار خود دارد، هر دو اینها تفکرش را در مورد چگونگی استفاده از طرح درس و کاربرگ برمیانگیزد).
مشاهده به همین میزان و شاید بیشتر از این برانگیزنده میباشد به خاطر تنش اخلاقی که به وجود میآورد. در این امر که شما سعی میکنید تصمیمگیریهای خود را در مورد تدریس با تصمیمهایی که همکار شما در امر تدریس انجام داده است، نزدیک کنید و مطابقت نمایید. بهعنوانمثال، شما ممکن است بعضی نکات کلیدی را در ذهن مرور کنید. در رابطه با این امر که چرا یک طرح تجربی مورداستفاده برای کل کلاس مؤثر نبوده، زمانی که میبینید یک همکار برای یک گروه کوچک همین طرح را مورداستفاده قرار میدهد. درنتیجه شما ممکن است تحریک شوید که در مورد دلایل این مسئله به تفکر بپردازید. در حقیقت، منافع مشاهده کلاس بدینجهت بسیار زیاد میباشد که قبل و بعد از درس زمانی برای بحث راجع به تدریس وجود دارد.
در مورد مهارتهای تدریس سالهاست که مطالب بسیاری به رشته تحریر درآمده است. انگیزه برای این امر هم شامل آنهایی است که در رابطه با آموزش قبل از شروع تدریس میباشد و هم شامل آموزش ضمن خدمت معلمین؛ با آنهایی که در رابطه بابیان استاندارد و کیفیت امر تدریس هستند و آنهایی که در رابطه با ارزیابی برنامههای معلم میباشد و آنها که بهعنوان یک کار تحقیقاتی، ادراک اینکه چه چیزی تدریس موفق را بنا مینهد.
و درنتیجه هماکنون مطالب مکتوب بسیاری در این زمینه برای مطالعه در دسترس میباشند.
طبیعت مهارتهای تدریس توجه زیادی را به خود معطوف داشته است.
کالدرهد Calder head(1986) پیشنهاد کرده است که تعریف کردن مهارتهای تدریس بهصورت تعدادی مشخصه مفید میباشد.
o آنها برای رسیدن به هدف خاصی مدنظر گرفته میشوند.
o آنها متن خاصی را موردنظر دارند.
o آنها نیاز بهدقت و تنظیم صحیح دارند.
o آنها بهصورت یکنواخت به اجرا درمیآیند.
o آنها از طریق آموزش و تمرین کسب میشوند.
یک تجربه جالب در مورد مهارتهای آموزش دادن توسط و اسمیت (Tomlinson and Smith) در سال 1985 ارائه شد؛ که آنها روشی را تحت عنوان آموزش به کمک رادیو را بسط دادهاند. این روش مدرسینی را که معلمین را آموزش میدهند قادر میسازد مستقیماً با کارآموزان در مدت مشاهده یک درس ارتباط برقرار کنند. این امر با میکروفونها و دریافتکنندههای بسیار کوچکی انجام میشود. درنتیجه آموزشدهنده قادر است نصایح و راهنمایی خود را در حین جریان درس به کارآموز بدهد و همچنین در مواقعی که کارآموز برای تصمیمگیری تحتفشار است او را راهنمایی میکند. این دستاورد باعث روشن شدن نیاز مدرس و آموزشگیرنده نسبت به داشتن یک درک یکسان از مفاهیم و مهارتهای کلیدی تدریس شده است که با یک کلمه ساده بتوانند منظور خود را در خلال آموزش رادیویی انتقال دهند. اساساً، تا میلیون و ایسنت به مهارتهای تدریس بهعنوان یک فعالیت هدفمند که معلمان را قادر میسازد سریعتر به هدف خود دست یابند مینگرند. چنین مهارتهایی بهآسانی، بهسرعت و به نرمی قابلاستفاده و اجرا هستند.
مطالعه دیگری که باهدف توسعه مهارتهای تدریس در کارآموزان معلمی انجام شد، «پروژه آموزش معلم» بود. این طرح بر اساس بیش از 1000 مشاهده درس و بیش از 200 مصاحبه با کارآموزان معلمی و همچنین معلمین باتجربه انجام شد (راگ1984) (Wragg) راگ مهارتهای تدریس را مانند استراتژیهایی فرض میکرد که معلمین استفاده میکنند تا باعث تسهیل یادگیری شاگردان شود.
او همچنین استدلال میکند که مهارت باید توانایی تکرار شدن داشته باشد. راگ بهعلاوه خاطرنشان میکند که تمرکز بر روی مهارتهای خاصی بهصورت انتزاعی میتواند غیر مثمر باشد زیرا آنها خارج از متن بیمعنی خواهند بود. او معتقد است که بهتر است مهارتهای خاص در ارتباط با بخشهای وسیعی از فعالیت مورد تحلیل قرار بگیرند. پروژه آموزش معلم این امر را با نگاه کردن به مدیریت کلاس، تدریس از طریق تلفیق تواناییها، پرسش کردن و توضیح دادن انجام داد.
تفکر معلمین علاوه بر مطالعاتی که بر بهبود دادن مهارتها در بین کارآموزان رشته معلمی تمرکز یافت، تعدادی از نویسندگان توجه خود را معطوف به این امر کردهاند که معلمین باتجربه درباره مهارتهایی که آنها در تدریس خود به کار میبرند، چه میاندیشند
لینهاردو گرینو (Leichardt and green) (1986) بهعنوانمثال معتقدند که تدریس یک مهارت شناختی پیچیده میباشد بر اساس دانشی که چگونه یک درس را ارائه کرده و انتقال دهیم و علم و دانش در مورد محتوایی که باید تدریس شود این مهارت معلم را قادر میسازد طرحهایی را بنا نهد و تصمیمگیریهای سریعتری را در مواقعی که شرایط و محیط عوض میشود اتخاذ کند.
آنها معتقدند که معلمین باتجربه فعالیتهای سازمانیافتهای را بهصورت انعطافپذیر و با تلاش مختصری در شرایط مناسب میتوانند ارائه دهند
کالدرهد Calder head(1986) این موضوع را در قیاس با رفتن به یک رستوران توضیح میدهد وقتی شما به انواع مختلف رستورانها رفته باشید، شما درباره مراحلی که بهطورکلی در یک رستوران میگذرد، آشنایی دارید. اینکه خود شما باید میزی را انتخاب کنید یا اینکه میزی باید به شما نشان داده شود. چگونه از روی لیست غذاها انتخاب کنید و کی و چگونه باید صورتحساب را بپردازید چنین تجربهای شمارا قادر میسازد که به یک رستوران جدید بروید و بامهارت آنچه را که میخواهید تقاضا کرده و میل کنید.
برای کسی که هرگز به رستورانی نرفته است، چنین حالتی وجود ندارد. تمام آنچه چنین شخصی میداند این است که شما ممکن است مجبور باشی به آشپزخانه رفته مقداری گوشت برداشته و خودت آن را بپزی.
به همین صورت معلمین باتجربه راهکارهای آمادهای دارند تا بتوانند در برابر رفتارهای خاص دانشآموزان بهترین عکسالعمل را از خود بروز دهند این موقعیت فرقی نمیکند که در مورد دانشآموزی باشد که نمیتواند به یک سؤال مطرحشده پاسخ دهد یا دانشآموز دیگری که از پنجره به بیرون نگاه میکند و مشغول رؤیاهای خود میباشد درواقع دلیل اینکه معلمی در سالهای اولیه نیازمند کسب میباشد به این خاطر است که معلم تازهکار باید این مهارت را کسب کند که چهکاری انجام دهد و همچنین قادر به انجام آن باشد.
تعدادی از نویسندگان خاطرنشان کردهاند که مشخصه خاص مهارتهای تدریس طبیعت تأثیرگذاری متقابل آنها میباشد. فعالیتهای معلم در طی درس بهطور مدام نیازمند این امر میباشد که تغییرات وضع موجود که در نظر گرفته شود تغییراتی که بسیاری از آنها میتواند غیرقابلانتظار باشد در حقیقت کلارک و پیتر سون (Clark and Peterson)(1986) بیان کردهاند که چگونه مؤثر بودن معلم در کلاس تا حدودی به نظر میرسد که وابسته به این است که آنها چقدر خوب توانستهاند فعالیتها و استراتژی هود را در سایه چگونگی ادامه و پیش رفتن درس تغییر دهند و تعدیل نمایند در این حالت تدریس بیشتر شبیه رانندگی کردنی است که مستلزم گذشتن از یک سری میدانهای شلوغ میباشد تا رانندگی در امتداد یک بزرگراه خلوت آنها خاطرنشان میکنند که بسیاری از تصمیمگیریهای تأثیرگذار از طریق کسب تجربه بهصورت یک امر عادی درمیآیند و بنابراین معلم فقط باید در مورد شرایط و اوضاعی آگاهانه فکر کند که غیرمنتظره میباشند و یا بهدقت و توجه خاصی نیاز دارند. برای معلمینی که تجربه کمتری دارند، موارد کمتری از تصمیمگیریها بهصورت عادی درآمده و بنابراین موارد بسیاری در حین درس وجود دارد که باید به آنها فکر کنند و بتوانند آگاهانه تصمیم بگیرند.
مشخصه مهم دیگر مهارتهای تدریس این است که دانش معلمین را درباره تدریس مؤثر بهروشنی ترسیم میکنند. شولمن (Shulman)(1987) خاطرنشان میکند که در کمترین شکل این دانشپایه شامل موارد زیر میباشد.
o دانش درباره محتوا
o دانش در مورد اصول کلی استراتژیهای مدیریت و سازماندهی کلاس
o دانش راجع به مواد برنامه درسی و برنامهها
o آگاهی راجع به تدریس محتوای موضوعات خاص
o شناخت راجع به دانشآموزان
o آگاهی راجع به متنهای تحصیلی، از سطح گروههای کلاسی تا شکل اجتماعی آن
o دانش درباره هدفهای تحصیلی و ارزشهای آن.
به نظر شولمن، مهارتهای تدریس با اندیشه معلمین گسترش مییابد که پایه دانش خود را بهعنوان اساسی برای قضاوت و عمل قرار میدهند.
این تصور کلی که در مدنظر داشتن مهارتهای تدریس به همان اندازه باید به پایه علمی تأکید شود که به فرآیند تصمیمگیری، ممکن است عجیب به نظر آید، از آنجائی که تمام تصمیمگیریها باید بر اساس دانش معلم درباره تدریس ترسیم شود. نکته اصلی در اینجا آن است که چنین دانشی بسیار مهم بوده و باید مدنظر گرفته شود.
باوجوداین، اگر شخصی به این مسئله مشغول است که چگونه معلمین مهارتهای تدریس خود را بهبود میبخشند، این پایه علمی باید روشن و واضح باشد. یک روش متداول برای انجام این امر، نشان دادن یک فیلم به معلمین میباشد از تدریس خودشان و بررسی اندیشه آنها درباره آنچه آنها انجام دادند و چرا از طریق روش «یادگیری برانگیختهشده» این روش اساساً تلاش میکند فرآیند افکار معلمها را در هنگامیکه بهطور واقعی در حال تدریس بودهاند را بازآفرینی کند (اغلب بهعنوان انعکاس در عمل از آن یاد میشود).
هرچند بینگر (Binger)(1986) خاطرنشان کرده است که برای جستجوی عمیقتر پایه علمی معلم، ما نیاز داریم که فراتر از استفاده از فنهای پاسخ شرطی را موردبررسی قرار دهیم. او پیشنهاد میکند که ترکیبی از سایر روشها میتواند مورداستفاده قرار گیرد. مانند روشهایی که به مشاهده کلاس حساستر هستند. یک تجزیهوتحلیل از این امر که چگونه معلمین وظایف خاصی را میپذیرند و به مصاحبات عمق بیشتری میبخشند.
او استدلال میکند که چنین روشی تصور پیشرفتهتر و واقعیتری از پایه علمی معلم به دست میدهد. و اینکه چگونه این دانش بهعنوان زمینهای برای عمل بکار میرود و چگونه ازنظر تجربه بسط مییابد و معنی میشود. نتایج مطالعاتی که در آنها از چنین روش چند جانبهای برای کاوش افکار معلمین استفادهشده است امیدبخش بوده است.
مهارتهای تدریس میتواند بهعنوان فعالیتهای مجزا و وابسته بهوسیله معلمین تعریف شود که یادگیری دانشآموز را تقویت میکند.
ازنظر توجه ما به مهارتهای تدریس در این بخش تا اینجا، سه اصل مهارتهای تدریس قابلتشخیص میباشند.
o دانش، شامل علم و دانش معلم درباره موضوع، شاگردان، برنامه درسی، روشهای تدریس، تأثیر بر روی یادگیری و یاددهی سایر عوامل، دانش درباره مهارتهای تدریس خود.
o تصمیمگیری، شامل تفکر و تصمیمگیری که قبل از درس، در خلال آن و بعد از درس واقع میشود، در ارتباط به این اصل که چگونه به بهترین نحو به نتایج مدنظر دستیافت.
o عمل، شامل رفتار آشکار ملموسی که از معلمین دیده میشود برای تسریع و تسهیل یادگیری دانشآموز.
یک مشخصه بارز مهارتهای تدریس این است که آنها فعالیتهای هدفدار و نتیجه محوری هستند که اساساً مشگلگشا میباشند. در گستردهترین شکل آن مسئله این است که در رابطه با یادگیری شاگرد نتایج آموزشی تا چه سطحی موردنیاز میباشد که به نحو مؤثری ارتقا یابد. خصوصاً اینکه مهارتهای تدریس در رابطه با تمام مشکلات آنی و کوتاهمدت میباشند که قبل از درس، در خلال آن و بعد از درس بروز میکنند مانند اینکه چگونه من میتوانم نقاط کلیدی را در بالای یک صفحه شفاف دستگاه اورهد نشان دهم؟ چگونه من میتوانم به یک شاگرد اشارهکنم که صحبت نکند بدون اینکه به توضیح موضوعی که برای تمام کلاس در حال ارائه آن هستم خللی وارد شود؟ چه چیزی میتوانم بنویسم هنگامیکه تکلیف انجامشده توسط دانشآموز را بررسی میکنم و میخواهم نقص کار او را مشخص کنم؟
مهارتهای تدریس همچنین در رابطه با مسائل بلندمدت تدریس مؤثر میباشند، مانند، چه کتابهایی برای برطرف کردن نیازهای شاگردان من مفیدترین هستند؟
چگونه من میتوانم اطلاعات علمی خود را در مورد موضوع درس بهروز نگهدارم؟
چگونه میتوانم شاگردان را برای کارهایی که در سالهای آینده باید انجام دهند به بهترین شکل آماده کنم؟.
یکی از مشکلات اساسی در تلاش برای شناسایی سیاههای از مهارتهای اساسی تدریس این است که مهارتهای تدریس بسیار متنوع هستند، از خیلی گسترده و کلی مانند طراحی درسها، تا خیلی ویژه و خاص مانند مدتزمان مناسبی که باید منتظر ماند تا شاگرد در یک موقعیت خاص برای، پاسخ دادن به سؤالی در اختیار داشته باشد. بههرحال، در رابطه با مهارتهای تدریس، به نظر میرسد که بسیار مفیدتر خواهد بود که روی مهارتهای عمومی و کلی تمرکز داشت که برای معلمین معنیدار بوده و مربوط به این مسئله میباشد که آنها راجع به تدریس خود چگونه میاندیشند. مهارتهای خاصتر میتواند موقع موردبحث قرار گیرد که آنها کمک میکنند که توضیح دهند و روشن کنند که این مهارتهای کلی چگونه عمل میکنند. باوجوداین، با توجه به طبیعت تدریس، واضح است که هر ترکیبی از مهارتهای عمومی تدریس را که برای تمرکز روی آنها انتخاب شود، انطباق و تأثیر متقابل آنها بر هم قابلملاحظه است و همیشه یک حالت خوب میتواند با دیگرانی که روی ترکیب دیگری از مهارتها تمرکز میکنند به دست آید.
خوشبختانه، در طی سالهای اخیر مطالب زیادی درباره استفاده از سیاهههای مهارتهای تدریس موجود بوده است، هم توسط آنهایی که درگیر مسائل آموزش معلمی بودهاند و هم توسط پژوهشگران آموزشی. توجه به چنین نوشتههایی روشن میسازد که یک نمونه لیست منصفانه از مهارتهای بنیادی تدریس میتواند مورد شناسایی قرار گیرد. بهعنوانمثال، چایلد (Child)(1986) در تجزیهوتحلیل خود از تدریس، بر روی دانش و آگاهی درباره موضوع درس و شاگردان، آمادگی و برنامهریزی، سازماندهی یادگیری (شروع کردن درس، ارائه آن، ادامه دادن درس، تقویت درس و خاتمه دادن به آن)، مدیریت کلاس (کنترل تمرین درس و نظم کلاس)، ارزیابی یادگیری شاگردان و سنجش معلم از تدریس خودش تأکید میکند. به همین شکل، پیرات (Perrot)(1982) تمرکز خود را بر روی برنامهریزی، ارائه، پرسش و بحث کلاسی، ارتباط مؤثر و سازماندهی کلاس معطوف میدارد. (Waterhouse)(1983) بهظاهر کلاس، برنامهریزی و آمادهسازی، به معلم بهعنوان رهبر و ارائه گر، به انگیزش و نیازهای شاگردان، نظام کلاس، ارتباطات فردی، مدیریت زمان، مدیریت و کنترل و سطح فکری و عقلانی فعالیتها تمرکز میکند.
مجدداً، اگر ما بهوفور نوشتهها در رابطه با ارزشیابی معلمین باسابقه، نظری بی اندازیم، نقشههای ذهنی مهارتهای تدریس که در سطح وسیعی ارائهشده، نشاندهنده مواردی هستند که قبلاً در نظر گرفتهشدهاند. بهعنوانمثال راگ (Wragg)(1988) موارد زیر را برای فرم ارزشیابی معلمین پیشنهاد میکند: آمادگی و برنامهریزی، مدیریت کلاس، مهارتهای ارتباط (پرسش، توضیح دادن و غیره)، ارزشیابی کار دانشآموزان (متناسب با سن و توانایی آنها، کیفیت و سطح هدف)، ارزشیابی کار شاگردان و نگهداری سابقهها، دانش راجع به موضوع مناسب و ارتباط با دانشآموزان.
به همین ترتیب، سازمان آموزش سافولک در مورد ارزشیابی معلم، تصویری ارائه میدهد که برگرفته از گزارش ACAS در سال 1986 است که متضمن موارد زیر میباشد:
در یک تحقیق که به بررسی و کشف کیفیت تدریس بهوسیله معلمین آزمایشی انجام شد، HMI(1988) 861 درس را مشاهده کرد که 508 مورد در مدارس متوسطه و 337 مورد در مدارس ابتدایی بود. در کل آنها %6 تدریسها را عالی نمرهگذاری کردند، 21% را خوب، %37 را رضایتبخش و %25 را ضعیف یا پایینتر درجهبندی کردند. مقولههایی که آنها برای ارزشیابی این معلمین آزمایشی در نظر گرفتند عبارت بودند از برنامهریزی و آمادگی، سازماندهی کلاس، تناسب کار با سطح شاگردان، ارتباط و تقابل در کلاس و احاطه داشتن به موضوع درس. از گزارشهایی که بر اساس ارزیابیهای HMI از مدارس بهدستآمده چنین برمیآید که این مقولات همچنین در ارزشیابی آنها از تدریس توسط معلمین باسابقه و در دفاع از آنها ازآنچه تمرین خوب ایجاد میکند، مورداستفاده قرار میگیرد. جالب است که در گزارش آنها بر اساس تقریب به 15000 تدریس در مدارس متوسطه، آنها تقریباً 2/3 کارها را بهصورت رضایتبخش یا بهتر ارزیابی کردهاند. این نسبت قدری پایینتر از سطح معلمین آزمایشی میباشد، حتی آنها صراحتاً خاطرنشان میکنند که در ارزشیابی تدریسهایی که توسط معلمین آزمایشی انجام میشود، هیچ تخفیف و امتیازی برای بیتجربگی آنها داده نشد. این امر نشان داد که معلمین آزمایشی کمی بهتر از معلمین رسمی تدریس کردند.
هرچند ما باید دررسیدن به چنین نتیجهگیری خیلی دقیق و محتاط باشیم. بهویژه، در یک حالت چنین مشخصههایی هیچ ارزشی ندارد، ازآنجاکه سطح تدریسهایی که غیر رضایتبخش ارزشیابی شدهاند فقط یک استاندارد پایینتر از سطح متوسط را نشان میدهند. هیچ استاندارد مطلقی برای یک تدریس رضایتبخش و راضیکننده وجود ندارد. اگر همه تدریسها شبانه بهتر میشدند و ارتقا مییافتند، سطح متوسط هم بالا میرفت، ولی نسبتی از آنها که در سطح غیر رضایتبخش ارزیابیشدهاند بهطورقطع حتماً ثابت میماند. بههرحال آنچه معنادار و مفید است، مشخصههایی هستند که PMI بهعنوان مواردی مشخص میکند که تدریسهای خوب و عالی را از تدریسهای ضعیف و غیر رضایتبخش متمایز میسازد و مهارتهای تدریس نیازمند کسب موارد پیشین میباشند.
درحالیکه هیچ طرحی برای یک تدریس کامل و بینقص وجود ندارد، HMI صراحتاً اولویتهای خاصی را ارائه میدهد.
o تدریسها باید هدفمند باشند با انتظارات سطح بالای در نظر گرفتهشده
o به دانشآموزان باید فرصتهایی داده شود تا کار خود را سازمان دهند. (با جهتدهی و راهنمایی بیشازحد معلمین باید مقابله شود)
o درسها باید علاقه دانشآموزان را جلب کرده، موردتوجه آنها باشد و همچنین قابلدرک و مناسب باشند.
o کار باید بهخوبی با توانائیها و نیازهای آموزشی دانشآموزان مطابقت داشتهباشد.
o زبان شاگردان باید توسعهیافته و ارتقاء یابد (مهارتهای پرسش پرسیدن معلم در اینجا نقش خود را ایفا میکند)
o تنوعی از فعالیتهای یادگیری باید به کار گرفته شود.
o نظم خوب و کنترل باید بر پایه مدیریت ماهرانه خواستهها و گرفتاریهای دانشآموزان در درس و احترام متقابل استوار باشد.
بهطورکلی، مهارتهای بنیادی تدریس در رابطه با ارائه یک کلاس موفق میتواند بهصورت زیر توصیفشده، بیان شود.
o طرحریزی و آمادهسازی: مهارتهایی که شامل انتخاب اهداف آموزشی و نتایج یادگیری مدنظر برای یک درس و چگونه به بهترین نحو به این نتایج رسیدن میباشد.
o ارائه درس: مهارتهایی که شامل درگیر کردن موفق شاگردان در تجربه یادگیری میباشد، بخصوص در رابطه باکیفیت تعلیم.
o مدیریت درس: مهارتهایی که شامل مدیریت و سازماندهی فعالیتهای یادگیری میباشد که در خلال درس اتفاق میافتند تا توجه، علاقه و گرایش شاگردان را حفظ کنند.
o فضا و جو کلاس: مهارتهایی که شامل ایجاد و حفظ گرایش مثبت و انگیزه دانشآموزان نسبت به درس میباشد.
o انضباط: مهارتهایی که از دستور خوب و مفید در رابطه با سوء رفتارهایی که توسط دانشآموز رخ میدهد، حمایت کرده و پشتیبانی میکند.
o ارزیابی پیشرفت شاگردان: مهارتهایی که شامل ارزیابی پیشرفت شاگردان میباشد.
o بازتاب و ارزشیابی: مهارتهایی که شامل ارزیابی تمرین کنونی فرد در امر تدریس میباشد بهمنظور ارتقاء عمل او در آینده.
بههرحال به هنگام در نظر گرفتن این مهارتها دو نکته مهم را باید در ذهن داشت. اولاً تأثیر متقابل فراوانی بین این هفت مورد وجود دارد. درنتیجه مهارتهایی که در یک زمینه تمرین میشوند ممکن است بهصورت همزمان در زمینه دیگری ادامه پیدا کند. بهعنوانمثال، انتقال آرام از فعالیتی به فعالیت دیگر در مدیریت درس میباشد ولی بهطور همزمان حفظ انضباط و نظم را هم در برمیگیرد. دوم اینکه، تمام مهارتها شامل ارائه درس، مدیریت و اداره تدریس، جو کلاس و نظم آن، مهارتهایی هستند که بر رویهم تأثیر متقابل دارند. بهعبارتدیگر، تمرین این مهارتها ملاحظه، تنظیم و واکنش به آنچه شاگردان انجام میدهند را در برمیگیرد.
جمع آوری کننده مطلب:دبیر محترم زبان؛ سرکار خانم غیث پور
تایید کننده مطلب: مدیریت محترم آموزشگاه؛ سرکار خانم ملائکه